انتخابات و فرهنگ سیاسی،زمینه ساز تحقق منافع ملی
نوشته : محمد جعفری
یکی از راهکارهای ارتقاء فرهنگ سیاسی و اجتماعی در میان مردم، خصوصاً جوانان و مسؤلین آینده کشور، تمرین جدّی و رعایت مصالح ملی توسط مسؤلین و کاندیداهای شرکت کننده در فضای پر نوسان انتخاباتی به منظور نهادینه سازی و الگوپردازی سیاسی میباشد. دامنه این الگوپردازی را میتوان از کلید خوردن انتخابات تا پس از شروع به کار دولتی که روی کار خواهد آمد، ترسیم کرد.
یکی از مهمترین مراحل فرآیند هر انتخابات، اعلام نتایج نهایی و به دنبال آن واکنش نامزدهایی است که نتوانسته اند رأی کافی آورده و پیروز انتخابات شوند. نوع عکس العمل این نامزدها با نتایج اعلامی از چندین جهت قابل بررسی بوده و می تواند ما را با زوایای مختلف یک فرآیند انتخاباتی و نتایج حاصل از آن از طرفی و نیز ابعاد حقوقی – اجتماعی در داخل و همچنین امتداد آن در سیاست خارجی و محیط بین الملل آشنا سازد.
پذیرش نتایج حاصله از انتخابات و نیز اعلام حمایت و همکاری با شخص یا جریان پیروز، اولاً ایجاد کنندۀ همبستگی و هم افزایی در بین مسؤلین و نخبگان سیاسی بوده و ثانیاً موجب اعتماد عمومی به دولتمردان و سیاستهای کلان نظام میگردد. برقراری اعتماد عمومی اولین و مهمترین گام در راستای توسعه و پیشرفت و برقراری امنیت ملی است. چراکه به هر اندازه شکاف در میان افراد تأثیرگذار جامعه افزایش یابد، این شکاف و عدم اطمینان و حتی نزاع، به میزان بسیار بیشتری در میان عموم مردم تسری خواهد یافت.
با این توضیحات باید گفت که قدرت های سلطه گر در سالهای اخیر همواره از انتخابات در میان کشورهای مختلف، خصوصاً کشورهای مستقل، جهت تأثیرگذاری بر روند سیاسی این کشورها به سود خود بهره برداری های فراوانی کرده اند. چراکه این روش تأثیرگذاری از سوی قدرت های بزرگ علاوه بر کم هزینه بودن به سبب استفاده از نیروهای همسو و داخلی این کشورها با سیاست های آنها، موجب نهادینه سازی اهداف و منافع مورد نظر کشورهای سلطه گر غربی در دولت و جامعه کشورهای هدف می شود. نمونه های بارز این گونه دخالتها را باید در کشورهایی چون گرجستان، قرقیزستان و اکراین جستجو کرد. دخالتهایی که موجب درگیریهای حزبی شدید و به دنبال آن نارضایتی مردم و از دست رفتن اعتماد و آرامش عمومی در این جوامع شد و عمدتاً نقطه شروع این تحولات، انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در این کشورها بوده است. نتایج این دخالتها نیز بر خلاف ادعای دموکراسی خواهی غربی، موجب بسیاری از نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بوده است. به عنوان نمونه در اکراین و در دوره حکومت «یوشچنکو» رهبر انقلاب نارنجی، اوکراین متحمل ۱۶ میلیارد دلار بدهی خارجی شده، تولیدات صنعتی آن بشدت کاهش یافته، ارزش “هریونا” واحد پول ملی اوکراین و سطح زندگی مردم این کشور بشدت کاهش یافته و رئیس جمهور، نخست وزیر و پارلمان دائماً در کشمکش با یکدیگر بودند. در عرصه سیاست خارجی نیز تلاش ها برای عضویت اوکراین در پیمان آتلانتیک شمالی “ناتو” و افزایش همکاریهای نظامی و سیاسی با آمریکا و کشورهای غربی متمرکز شده بود که اکثر مردم اوکراین مخالف آن بودند.
اما با نگاهی به فرآیند انتخاباتی در خود کشورهای غربی، به واقعیاتی بر می خوریم که مخالف برنامه های تجویز شدۀ آنان برای دیگر کشورهاست. به عنوان نمونه در فرانسه در حالی که نیکلا سارکوزی با اختلاف کمتر از تنها 3 درصد از آراء، رقابت را به فرانسوا اولاند رئیس جمهور جدید فرانسه واگذار کرد در اقدامی تحسین برانگیز و البته قابل انتظار نتیجه نهایی این رقابت نزدیک را پذیرفت و با تبریک به وی مسئولیت شکست در انتخابات را بر عهدۀ خود دانست. وی گفته بود: "به اولاند باید احترام گذاشت. به وی زنگ زدم و تبریک گفتم؛ رئیس زمانی رئیس است که شکست را به عهده بگیرد. مسئولیت شکست را بر عهده میگیرم و از این به بعد من یکی از شما خواهم بود. می خواهم به فرانسویها بگویم از هر زمان دیگری به فرانسه علاقمند هستم. زندگی از شکستها و پیروزیها تشکیل شده است و موفق نشدم ارزشهای مورد اعتقادم را پیروز کنم"
این در حالی است که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2000 امریکا نیز که الگور با اختلاف کمتر از یک درصد آراء، رقابت را به جرج بوش واگذار کرد، وی که به نتایج انتخابات بشدت معترض بود به دیوان عالی امریکا شکایت کرد ولی پس از اعلام نظر دیوان عالی امریکا، تسلیم نظر نهایی مراجع قانونی نظام سیاسی امریکا شد و حتی پیروزی در انتخابات را به جرج بوش تبریک گفت؛ الگور برای این اقدام خود دلایل جالبی داشت. او در بیانیه ای که به همین مناسب منتشر نمود اعلام کرد:
" من با جورج دبلیو بوش صحبت کردم و به وی به مناسبت برگزیده شدن به عنوان چهل و سومین رئیس جمهور ایالات متحده تبریک گفتم ... من به وی گفتم که در اسرع وقت همدیگر را ملاقات کنیم، تا جداییهای حاصل از این مبارزه انتخاباتی را که پشت سر گذاشتیم، التیام بخشیم. حدود یک قرن و نیم پیش، سناتور استیون داگلاس به آبراهام لینکن که او را در انتخابات ریاست جمهوری شکست داده بود گفت عشق به حزب باید در مقابل وطن پرستی سرفرود آورد. من با شما هستم آقای رئیس جمهور، و خداوند شما را مورد برکت قرار دهد. با حفظ همان روحیه، من به رئیس جمهور منتخب، بوش، میگویم آنچه که از کینۀ ناشی از تعلقات حزبی باقی مانده الان بایستی کنار گذاشته شود، و خداوند تصدی سرپرستی کشور توسط وی را مورد برکت قرار دهد".
وی در بخش دیگری از این بیانیه تصریح کرد:
" اکنون که دیوان عالی آمریکا صحبت کرده است، بگذارید هیچ گونه شکّی نباشد، در حالی که من قویاً با نظر دیوانعالی مخالفم، ولی آن را می پذیرم".
الگور با احترام کامل به رقیب خود گفت:
" برخی گفته اند که ماهیت غیر عادی این انتخابات ممکن است رئیس جمهور بعدی را در اداره دولت دچار مشکل کند. من این سخن را باور ندارم. رئیس جمهور بوش، وارث ملتی است که شهروندانش آماده اند تا به او در انجام وظایف بزرگش یاری رسانند. من شخصا در خدمت وی خواهم بود. من از همۀ آمریکاییها، خصوصاً از همۀ کسانی که با ما بودند، میخواهم تا پشت سر رئیس جمهور بعدیمان متحد شوند. در حالی که زمان کافی برای بحث در مورد اختلافات جاریمان خواهد بود، اکنون زمان آن است که بدانیم آنچه ما را متحد می کند بزرگتر است از آنچه ما را جدا می کند. در حالی که ما هنوز به باورهای متضادمان از هم پایبندیم، ولی وظیفه ای داریم بالاتر از وظیفه ای که نسبت به حزب داریم. اینجا آمریکاست و ما کشور را قبل از حزب در نظر میگیریم. ما با هم پشت سر رئیس جمهور جدیدمان می ایستیم".
رفتار سارکوزی و الگور در مواجهه با شکست و پذیرش آن در شرایطی که اختلاف آراء در حد چند درصد بود، ناشی از ترجیح منافع ملی فرانسه و امریکا به منافع حزبی و گروهی سارکوزی و الگور بود. در واقع سارکوزی و الگور اگرچه با اختلاف بسیار اندکی نتیجه انتخابات را به اولاند و بوش واگذار کردند، اما با رفتاری کاملاً قابل انتظار و در چارچوب منافع ملی کشورشان، هم وجهۀ سیاسی خود را نزد هموطنان شان حفظ کردند و هم مانع ضربه خوردن جایگاه کشورشان در معادلات جهانی شدند.
اینگونه رفتارها در میان سیاستمداران غربی از نوعی فرهنگ سیاسی نهادینه شده نشأت میگیرد که گاهی از آن به عنوان همسویی دو حزبی (Bipartisanship) یاد میشود. از دیدگاه سیاست غربی، این واژه و رفتار سیاسی بر اساس آن، عبارتست از وضعیت سیاسی که معمولاً دو یا چند حزب سیاسی، خصوصاً احزاب مخالف، همیشه در پی توافق و مصالحه به ویژه در مسائل اساسی هستند. در واقع با اتکا به این فرهنگ سیاسی، گروهها و احزاب رقیب، همگی در رفتار و گفتار به دنبال مسائل اساسی و حل آن با استناد به مؤلفههای اصلی و خدشه ناپذیر رأی دهندگان هستند؛ و آنچه ورای حزب و خواست جناحی است، همان منافع و امنیت ملی مردم کشور است.
پس چگونه است که غربیها خود در رفتار سیاسی این شیوه را که در بردارنده مصالح ملی برای آنان بوده را در پیش میگیرند، اما در انتخابات دیگر کشورها به خصوص کشورهایی که خواهان استقلال و عدم وابستگی به آنان هستند، به صورت مداوم در پی القاء ناکارمدی انتخابات و نتایج آن هستند!؟ رفتار غربی ها در موجهه با انتخابات در کشورهای مستقل خصوصاً ایران نشان داده است که اگر جریانات همسو با آنان در فرآیند انتخابات موفق شود، آن انتخابات دموکراتیک تر و اگر خلاف آن بوده و جریانات و نیروهای وفادار به انقلاب و نظام جمهوری اسلامی پیروز شوند، آن انتخابات مخدوش و غیر دموکراتیک است. این در صورتی است که بررسی روند انتخابات در ایران نشان میدهد که حتی اشخاص احراز صلاحیت شده توسط شورای نگهبان قانون اساسی، در هر دوره که به ریاست جمهوری اسلامی ایران رسیدهاند، هر یک دارای سلیقه های متفاوت و گاه مخالف یکدیگر بوده اند و این خود گواهی است بر روند مردم سالاری دینی در نظام جمهوری اسلامی ایران.
امید است تمامی نامزدهای محترم انتخابات ریاست جمهوری با عنایت به این مسائل مهم، در آنچه که در فضای فعلی و نیز پس از اعلام نتایج پدید میآید، صرفاً منافع و مصالح ملی کشور را در نظر گرفته و فرهنگ همدلی، همکاری و هم افزایی گروههای مختلف را در راستای آرمانهای بلند کشور، با رفتار و گفتار خود در میان مردم و خصوصاً جوانان که آیندهسازان کشورند، نهادینه ساخته و الگوی رفتار صحیح سیاسی را در این گونه میادین تقویت کنند.
- ۹۲/۰۴/۰۵